عاشقي بر زينب و من عاشق عشق تو ام
يه شعر به زبون دزفولي گفتم ميخوام نظرتو در موردش بدونم
جِن جِليقي شده ام از غم هجران نگار
بُرشِکي گشته ام افسرده به دنبال مزار
جنگه پا باشم و دائم مترصد به فرار
قشه دارم به دل و ساکت و محزون و فگار
برده از من غم تو طاقت و ايمان و قرار
اي که عزي وگرات اي که تو کُردي مونه زار
بنگ روز خواسم بيايوم ديدنت گفتي نيو
هشتمش شوق دمون بازم تو گفتي که نيو
اومدم عفتو زنون گفتي کي گفته که بيو
من جلنگه ظور گرما تو بگفتي که بيو
تش من دل تو گلندي و زمو داد و هوار
اي که عزي وگرات اي تو که کُردي مونه زار