برادر جوان:
درگير منيت هستيم و خويشتن خويش را واگذاشته ايم ... از اين کلمه (((من))) انزجار داريم و مدام به دورش مي رقصيم... تحمل همديگر برايمان سخت گشته است ... نيش زبانمان دوستانمان را مي آزارد ..چه شدست بر ما کو خلوتهايمان کو دعاهايمان... الهي تو خود بر حال بندگان آگاه تريني.... الهي از ما عبدي بساز که منيت خويش را در آن گم کنيم... کاري کن از قفس تن هايمان خسته شويم... کاري کن مردم در نبودنمان آه حسرت بکشند .. نه بخاطر بودنمان ...
شما را نمي شناسم ... ولي اگر شناختي از بنده داريد نصيحت هايتان را گوش مي کنم ... با جان... ولي انتظارپاسخ نداشته باشيد...
براي سخنتان سخني داريم که نگفتم و نمي گويم و نخواهم گفت نه توجيه و عذر و بهانه ...
شايد شما نيز همان نسيم بهشتي باشيد که بايد خود را درمعرض گذاشت و نبايد ازش فرار کرد...
الهي من لي غيرک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟