سه شنبه هفته قبل رفته بودیم عیادت یکی از جانبازان شیمیائی دوران هشت سال دفاع مقدس .
کربلائی رمضان که نیم ریه و یک گوش و یک چشم و همچنین روده های خودشو رو در دوران جنگ از دست داده فقط و فقط آرزوش اینه یه بار دیگه کربلای آقا امام حسین رو ببینه.
واقعا من یکی که لذت بردم در جوار همچنین مردی نشته بودم.
با اینکه اوضاع خوبی نداشت ولی مدام به شکر خدا مشغول بود. مدام خدا رو شکر می کرد و حسرت روز های از دست رفته رو می خورد.
کربلائی رمضان : کاش می شد مثل یه فیلمی دوباره برگرده عقب
ولی افسوس
افسوس
افسوس
متاسفانه ایشون اجازه ندادند که صثداشونو ضبط کنیم و فقط به چند تا عکس بسنده کردیم .
واقعا ما چقدر شکر خدا رو انجام می دیم.
کربلائی رمضان گله اش از مردم این دوران این بود که به مسائل مادی بیشتر از معنویات توجه می کنن. و اصلا انگار نه انگار که یه دوران جنگی هم بوده.
همه بچه ها با دیدن حالت فیزیکی بدنش ناراحت شده بودیم و از شاکر بودن و مخلص بودن اون تعجب کرده بودیم به همن خاطر کربلائی رمضان مدام با همه تلخی های جنگ از شیرینی ها و مسائل خنده دار برای بچه ها تعریف کرد تا از اون حالت حزن بیرون بیان و واقعا روحییه ایثار همین است و بس.
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند چه شود که گوشه چشمی نظر به ما کنند.
| [ کلمات کلیدی ] :